جدول جو
جدول جو

معنی شیع الله - جستجوی لغت در جدول جو

شیع الله
(شَ عُلْ لاه)
اسم است مانند تیم اﷲ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیف الله
تصویر سیف الله
(پسرانه)
آنکه به منزله شمشیر خدا است و در راه خداوند مبارزه می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مطیع الله
تصویر مطیع الله
(پسرانه)
مطیع و فرمانبردار خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیت الله
تصویر آیت الله
(پسرانه)
نشانه خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فیض الله
تصویر فیض الله
(پسرانه)
لطف و محبت خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عین الله
تصویر عین الله
(پسرانه)
چشم خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیت الله
تصویر آیت الله
نشانه و حجت خدا، عنوان یا لقبی که مسلمانان به مجتهدان و عالمان بزرگ دین می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیت الله
تصویر بیت الله
خانۀ خدا، کعبه
فرهنگ فارسی عمید
(عَ نُلْ لاه)
چشم خدای. حفظ خدای. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
تو شب به روضۀ نبوی زنده داشته
عین اللهت بلطف نظر پاسبان شده.
خاقانی.
دیوان مرا که گنج عرشی است
عین اللّه گنج بان ببینم.
خاقانی.
بینی جمال حضرت عین اللّه آن زمان
کآیینۀ دل تو شود صادق الصفا.
خاقانی.
- علیک عین اﷲ، چشم خدا بر تو باد. در حفظ خدا باشی:
ایا کریم زمانه علیک عین اﷲ
تویی که چشمۀ خورشید را به نور ضوی.
منوچهری.
، (اصطلاح عرفان) انسان کامل. (از فرهنگ علوم عقلی)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُلْ لاه)
قسم بخدا. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه قسم. یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است: ایم اﷲ. ایم اﷲ و ایمن اﷲ یا ایمن اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ لاه)
بیت الحرام. (آنندراج). کعب. بیت الله الحرام زاده الله تشریفاً و تعظیماً. (منتهی الارب). بیت الدعا. (مجموعۀ مترادفات ص 342). بیت العتیق. خانه خدای که خانه کعبه باشد. (ناظم الاطباء) :
بگردانم ز بیت الله قبله
به بیت المقدس و محراب اقصی.
خاقانی.
باقطار خوک در بیت المقدس پا منه
با سپاه پیل بردرگاه بیت الله میا.
خاقانی.
از طرف بیت الله بولایت مازندران رسیدند. (انیس الطالبین). رجوع به بیت الحرام و بیت الحرم و کعبه و مکه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ضُلْ لاه)
ابن احمد، معروف به ابن القاب رومی (950 هجری قمری / 1543 میلادی - 1020 هجری قمری / 1611 میلادی). فاضلی از قضاه است که او را بتازی آثار منظوم است. اصلاً ترک بود ولی در ادب عربی وارد و گوینده ای فصیح بود. مدتی در حلب و سپس در شام قاضی بود. (از اعلام زرکلی از خلاصه الاثر)
لغت نامه دهخدا
(غَ بُلْ لا)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه که در 9هزارگزی جنوب باختری سنقر و 3هزارگزی باختر شوسۀ سنقر به کرمانشاه واقع است. دامنه و سردسیر است و 145 تن سکنه دارد که به لهجۀ کردی فارسی سخن میگویند. آب آن از درۀ محلی و محصول آن غلات، حبوبات و توتون است. شغل اهالی زراعت و قالیچه، جاجیم و پلاس بافی است. در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ هَِ دَلْ لاه)
خدا گواه است. گونه ای قسم است. گویا مخفف ’شهد اﷲ انه لا اله الا هو’ بود. بجای ماشأاﷲ امروزه برای دفع چشم زخم بر آتش می افکنده اند:
چون برای سپهر برخوانند
شهد اﷲ و دخنه برفکنند.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ ثُلْ لاه)
هو حمزه بن عبدالمطلب. وقع ذلک فی شعر ابی سفیان بن حریث کما سیأتی فی الکنی و المشهور انه اسداﷲ. (الاصابه ج 6 ص 10)
لغت نامه دهخدا
(شَ ئُلْ لاه)
مخفف شاه باش یا شادباش، شاه یا شادباش گفتن. تهنیت کردن. گفتن به داماد یا عروس یا حاکم نو یا تازه واردی شاه باش یا شادباش:
بلیس کرد ورا دست بوسه و شاباش
نشست پیش وی اندر به حرمت و تعظیم.
سوزنی.
، توسعاً، نثار کردن زر و سیم و شکر و گهر بر سر عروس یا داماد یا پادشاه یا حاکم و تازه واردی بزرگ. و رجوع به شاباش شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مُلْ لاه)
سوگند با خدای. قسم به خدا. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). ایم اﷲ، به ابدال. (از اقرب الموارد). رجوع به هیم شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ یْ دُلْ لاه)
الواط در لفظ شی ٔاﷲ تصرفی کرده شیداﷲ میگویند یعنی دیوانۀ خدا. (آنندراج از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
اصطلاحی است که بهنگام طلبیدن چیزی در راه خدا گویند. یا شی اللهی کردن، گدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خدای پاکیزه گرداناد... . یا طبی الله تربته خدای خاک (قبر) او را پاکیزه گرداناد، (پس از ذکر نام مرده گویند) : اما در روزگار ما هم از خلفاء بنی عباس ابن المستظهر المسترسد بالله امیر المومنین - طیب الله تربته و رفع فی الجنان رتبته - از شهر بغداد خروج کرد... یا طیب الله رمسه. خدای خاک قبر او را پاکیزه گرداناد، (پس از ذکر مرده گویند) یا طیب الله روضته. خدای باغ (مرقد) او را پاکیزه گرداناد، (پس ازذکر نام مرده گویند) یاطیب الله فاک. خدای دهانت را پاک و پاکیزه گرداناد، (پس از شنیدن خطابه ای نیک یا آوازی خوش شنوندگان گوینده و خواننده را گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شید اللهی
تصویر شید اللهی
دریوزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر الغه
تصویر شیر الغه
گوشت شکار، رسد و حصه ای که از گوشت شکار و مال غنیمت به کسی دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهد الله
تصویر شهد الله
خدا گواه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایم الله
تصویر ایم الله
سوگند خدا
فرهنگ لغت هوشیار
خدا بالابراد، یا رفع الله درجنه. خدای پایه او را بالابراد،شعری گفته است خواجه ابوالهیثم - رفع الله درجته - و اندرو سوالهای بسیارکرده. . یا رفعها الله. خدای آندو را بالا براد،و اقبال پادشاه وقت و همت او - رفعها الله - در افزوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیت الله
تصویر آیت الله
نشانه و حجت خدا
فرهنگ لغت هوشیار
گواه خدا خدانشان نشانه خدا حجت خدا، عنوانی که بمجتهدین وعلمای بزرگ دینی دهند آیات الله یا آیه الله العظمی. عنوانی که بمجتهد مرجع تقلید دهند
فرهنگ لغت هوشیار
لفظی است ک مردان هنگامن و رودبه خانه گویندتا اگرزن نامحرم درخانه هست روی خود را بپوشاند. یا یاالله گفتن، برزبان راندن لفظ الله بمنظور اعلام زنان نامحرم، لفظی است که هنگام ورودشخص محترمی بمجلس گویندوآن علامت بزرگداشت واحترام اوست، کلمه ختم مجالس سوگواری وآن چنانست که منبری پس ازپایان سخنان خود دعا میکند ودعای وی بااین عبارت آغازمیرددونسئلک اللهم وندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یاالله. یا یاالله گفتن، دعاکردن و مجلس سوگواری راپایان دادن، (ندا) ای خدا، (در موقع استمداد و استغاثه گویند)، عجله کن، یود باش، یا الله زود باش، یا دیا الله. عجله کن، زود باش خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ید الله
تصویر ید الله
دست خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیت الله
تصویر بیت الله
کعبه، بیت الحرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیت الله
تصویر بیت الله
((~. لْ لا))
خانه خدا، کعبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیت الله
تصویر آیت الله
((~ُ لْ لا))
نشانه و حجت خدا، عنوان یا لقبی که مسلمانان به مجتهدان و عالمان بزرگ دین می دهند
آیت الله العظمی: عنوان و لقب مجتهدان شیعه که مرجع تقلید هستند
فرهنگ فارسی معین